خاتونیسم

خاتون و پسران

خاتونیسم

خاتون و پسران

عطر

پدرم بوی آزرو میدهد

برادرم بوی عرق سگی میدهد

خواهرم بوی سیگار

و مادرم بوی قرمه سبزی

اما من بوی با تو بودن میدم

میعاد

وعده گاهشان نیمکت پوسیده ای بود

که گوشه ی پارک لمیده بود..

 مرد پاهایش را روی هم انداخته بو

اما زن متلاطم بود

بالاخره مرد سکوت را شکست

اما کلماتش از چنتا تجاوز نکرده بود

_میدونم میدونم سعید تو با یکی دیگه آشنا شدی

_تو داری اشباه میکنی ساغر بخدا مب بهم نمیخوریم

_ما بهم نمی خوریم دنیامون از هم جداس... حفظم عمو

زن به حالت دهانش را کش کرد،ا جایش بلند شد و درحالی که صدایش میلرزید

_خیلی نامردی....

رفت

مرد تنها شد سرش را روی پاهایش گذاشت



هوا تاریک بود مرد از جایش بلند شد

به سمت اداره پلیس رفت

نام:سعید نام خانوادگی:کاویانی جرم:دزدی علت جرم:خریدن گردنبد برای عشقم..

قهوه داغ داغ

اولین قرارشان بودیکدیگر را می شناختندیکی دوسالی می شدپیشنهاد کافی شاپ را او داده بود(نادیا)هوا بغض کرده بودگرفته بوداسپرسو دوبل با کاپوچینواین جمله سکوت را شکست از قهوه نوشیدفنجان کاپوچینو خالی شدپسرک حرفایی زداز دوگانه بودن همدخترک گریه کردسرش را روی میزگذاشتتنها صورت حساب ماند...

دود،ارگاسم،روسپیگری

سرش را روی زنوان خسته اش گذاشتلباسش به خاطر بارش خیس بودبه بخاری چسبیدسیگاری روشن کرده بودمی خواست با سیگار به ارگاسم برسهتلوزیون را روشن کرداین کانالاون کانال_اه این تلوزیونم که از من داغون ترهاز کنار بخاری بلند شدبه آشپزخانه کوچکش رفتبا خودش گفتآخه خره اگه یکم می دوایدی به جای هم خوابی با اون پیری با اون جیگر هم خواب بود....وا نهاون اینکار نبوداگه بود اونجوری نگاهم نمی کردوایخدای منخاکستر سیگار رو لباسش افتادبه صورتش آبی پاچیدبلکه خسته گی از تنش بیرون رودنیامدخسته گی روحبا آب پاشید رو صورت بیرون نمی آمدجسمش هرز شده بوددلش تنگ شده بودایامی را می خواست که جسمش از آن خود بودگذشت.....

هبوط

چه غریبانه گریختیم و همچو آدم و حوا میان برگ ها پنهان شدیم عشق را میوه ممنوعه نامیدیم و از آن خوردیم و آن همچو اسید مارا جوید و ما حریص تر شدیم بی رحمانه تبعید شدیم به جای خشک که گلبرگ مغرور اجازه ی رویش نداشت حریصانه دنبال عشق گشتیم اما عشق در آن خشکسالی به جست و جو نیاز نداشت به مراقبت احتیاج داشت...