خاتونیسم

خاتون و پسران

خاتونیسم

خاتون و پسران

عطر سبل
نزدیک کاج 
شبانگاه میان کاج های حیاط بغلی
عطر سنبل میامد نزدیک کاج
معنای زیستن میداد ب کاج
عطر سنبل
سنبلی وجود نداشت
اما عطر سنبل امید کاج بود
کاج نقاشی سنبل را کشید
از عطر سنبل خواست ب نقش نمره دهد
عطر سنبل پوزخندی زد و گفت
تو مرا باور داری نادان؟
کاج ب عطر سنبل جوابی نداد
نقاشی را بر بدنش الصاق نمود
عطر سنبل میگذشت از نقش خود
هروز میگذشت
شبانگاهی باغبان برخواست 
دید درخت کاجِ پیر مرده است
حرفی نداشت برای کاج
عطر سنبل در فضا پخش شد 
باغبان محو عطر شد و کاج پوسید
گذرم افتاد به باغِ بغلی
باغبانی کنار کاج لم داده بود
باغبان مثل همیشه نبود
باغبان مثل درخت از بن کنده شده بود
درخت نقش سنبل را بر بدن الصاق نمود
اما محل الصاقی در بدن باغبان نبود