قصدم رنجاندنت نیس نازنین
شب و روزت را نشمار
از شلوار راحتی شما
و یا شاید خاموش شدنِ آباژورِ بغل تخت
وبوی نعنا و خمیر دندان و دهانتان
یا شایدم منتظر سرد شدنِ چایی شیرین صبحانه باشید
و آرواره هایتان هنوز خواب است
و حال جویدن نون پنیر را نداشته باشد
صدای بوقِ فر
و بوی پای سیبی برای عصرانه
همه چیز ملومه حتی بیشتر از رنگ خورشید
مهم نیس کی یا کجا
یا چه فصل
شربت البالو و استخر روباز میخواهی
یا خیال سعداباد و شیرکاکائو داغ داری
تنها مراقب باش
شربت البالویت را با نون پنیر و خمیردندان نخوری
مراقب باش با شلوار راحتی به سعداباد نری
ارواره هایت در فر نپزد
و مثلِ تنت بوی کلر نگیرد
روزو شب رو نشمار تنها
روی صندلی پدرت لم بده
فصل هارا بر بزن
به هگل و سیگار برگت فکر کن
و فکر ملوانان مرده را به تختت ببر
و مراقب باش
قهوه ات سر نرود