حال من از مرزی گذشته که با نوستالوژی آروم شم
حال من جوری تجاوز کرده
که با تلقینم درست نمیشه
بدجوری خرابم
بدجوری داغونم
انگار زلزله 10ریشتری به فاصله یک کیلیومتری از زمین اومده
بدجوری خرابم که دیازپام و انواع دیاز ها مرحم نیست
جوری خرابم که آغوش مردانه مقابل تخریب شدنم پای مقاومت نداره
داغونم به شکلی که لب های گوشتی ات نمیتواند لب هایم را به بازی بگیرد
کاش وقتی همه چیزو ازم گرفتی مرگ تدریجی رو جا نمیزاشتی
پدرم بوی آزرو میدهد
برادرم بوی عرق سگی میدهد
خواهرم بوی سیگار
و مادرم بوی قرمه سبزی
اما من بوی با تو بودن میدم
وعده گاهشان نیمکت پوسیده ای بود
که گوشه ی پارک لمیده بود..
مرد پاهایش را روی هم انداخته بو
اما زن متلاطم بود
بالاخره مرد سکوت را شکست
اما کلماتش از چنتا تجاوز نکرده بود
_میدونم میدونم سعید تو با یکی دیگه آشنا شدی
_تو داری اشباه میکنی ساغر بخدا مب بهم نمیخوریم
_ما بهم نمی خوریم دنیامون از هم جداس... حفظم عمو
زن به حالت دهانش را کش کرد،ا جایش بلند شد و درحالی که صدایش میلرزید
_خیلی نامردی....
رفت
مرد تنها شد سرش را روی پاهایش گذاشت
هوا تاریک بود مرد از جایش بلند شد
به سمت اداره پلیس رفت
نام:سعید نام خانوادگی:کاویانی جرم:دزدی علت جرم:خریدن گردنبد برای عشقم..