علت مرگم را
نفهمیدند دکترانِ ابله
میگفتند سکته کرده
سکته ی قلبی؟
عاخه مردِ مومن قلبم کو؟
یکم فکر کردن و قرمز شدن
کممونده بو بگن چون پریود شدی
عاخه روانیای من
ی نگاه به اون سر رسید بنداز
بهونه ی بعدی
سکته مغزی بود؟
مغز؟
من یبار مغز خوردم که انقد عوق زدم که نگو
دکترا علت مرگمو جواب کردن
آخر اعضای بدنم...تحصن کردن
چراغ همیشه هست...
گاه تو خاموش می کنی...
گاهی من...
درست مثل روز اول...
که تو همراه چراغ به خواب رفتی...
حال من از مرزی گذشته که با نوستالوژی آروم شم
حال من جوری تجاوز کرده
که با تلقینم درست نمیشه
بدجوری خرابم
بدجوری داغونم
انگار زلزله 10ریشتری به فاصله یک کیلیومتری از زمین اومده
بدجوری خرابم که دیازپام و انواع دیاز ها مرحم نیست
جوری خرابم که آغوش مردانه مقابل تخریب شدنم پای مقاومت نداره
داغونم به شکلی که لب های گوشتی ات نمیتواند لب هایم را به بازی بگیرد
کاش وقتی همه چیزو ازم گرفتی مرگ تدریجی رو جا نمیزاشتی